oOoOoOoOoOoO
بمیرم برایت خواهر
چه کشیدی
چه دیدی
تو تازه عروس این قافله بودی
روز عروسیت
تنها ماندی
قاسم را بگو
نور چشم عباس و حسین
دلاور حسن
چه بر سر تازه دامادت امد
حنای عروسیت خون قاسم شد
اینان را هدیه ی خدا کردی
چه کشیدی ای دخت حسین
مجلس یهودیان را می گویم
تازه عروس بودی و
چشمان نا پاک یزدیان
خواهر
دل شکسته ات را چه کردی
اشک پاکت را چه کردی
می دانم قاسم نبود
بابا نبود
حتی اکبر هم نبود
اما
زینب بود
اون نگذاشت
اون نمیگزارد
مگر می صود اجازه بدهد عروس قاسم کنیز دیگری باشد
نه امکان ندارد
اصلا نمی شود
دلت قرص باشد خواهر
از زینب
دلت قرص باشد
گند زدیم
با دیدن آن فیلم ها و خواندن آن کتاب ها و شعرها
ما گند زدیم با شنیدن ستار و فرهاد و داریوش و گوگوش و ابی و فروغی
با زندگی کردن با رویای سیندرلا و زیبای خفته
با مصدق و شاملو خواندن و پدرخوانده و دزیره و بربادرفته دیدن
ما هر کاری که کردیم غلط کردیم
ده دوازده سالگی سن شعر خواندن نیست
ده دوازده سالگی سن شنیدن آلبوم " سلام خداحافظ " از حسین پناهی نیست
اصلا هیچ سنی سنِ شعر خواندن نیست
من اگر خدا می شدم " شعر " را خلق نمی کردم
ما گند زدیم که تنها ماندیم
ما به خودمان دو جانبه گند زدیم
ما از یک طرف بی آنکه هنوز هیچ مردی را در عالم دیده باشیم
فاز شکست و شعر و تنهایی و اشک و عشق و خودکشی برداشتیم
و در فیلم های سیاه و سفید دیدیم که رودِ سیاهی از ردِ ریمل بر گونه
های زنان است و پرده ها را کشیده اند و از یک طرف دیگر منتظر بودیم
کسی بیاید که عاشق یک لبخند کوچک یا فقط یک طرز خم شدن ساده ی ما برای چیدن یک شاخه گل شود
و تمام عمرش را به پای همان یک لحظه بماند و بریزد و یک روز با جعبه ی مخمل سرمه ای ناغافل جلوی پایمان زانو بزند
ما دو جانبه غلط کردیم با هر چه که دیدیم، هرچه که شنیدیم و خواندیم
اصلا باید یکسره فیلم های هندی می دیدیم، باید زن ها می چرخیدند و می رقصیدند و هیچ زنی میان دود و دیوار تنها نمی ماند
باید دست آخر همه به هم می رسیدند
و نباید هیچ چیز بیشتر از " داستان های من و بابام " و نهایتا " هری پاتر " می خواندیم
ما پیش از عاشق شدن شکست خوردیم! هیچ سنی سن شعر خواندن نیست